چیزی که بلد بودم و یادش گرفته بودم این بود که وقتی آدمی از ما میرود ، آن تکه از ما هم که با بودنش به دنیا آمده بود و رشد کرده بود و بزرگ شده بود، با او کنده میشود و میرود.و من تازه یاد گرفته بودم که دلم برای آن قسمت از خودم هم تنگ شود.بس که خودم را در روابط نادیده میگرفتم و تمام زندگی م میشد آن آدم رابطه. دیروز اما او ، قضیه را جور دیگری برایم تعریف میکرد.میگفت وقتی آدمی وارد زندگی ما میشود یک عالمه رنگ به زندگی مان میپاشد و وقتی میرود همه آن رنگ ها را از زندگی ,میرود ,وقتی آدمی ,گرفته بودم منبع
درباره این سایت